واین هم مسافرت مابه مشهد
همین اول به همتون بگم واسه همتون دعاکردم نماززیارت به نیابت ازهمه خوندم وهمه رودعاکردم 6ام جمعه راه افتادیم روزاول بعدازظهرخونه خواهرشوهرم بودیم رفتیم حرم مادرشوهرم وپدرشوهرم روهم بردیم هم واسه زیارت وهم دیدین دخترشون
این خودم که کناردرایستادم وبوسه بردرحرم میزنم واینجوری درخونشم به صدادرمیارم که اقاشفاعت ماروهم بکن روزی که محتاج شفاعتیم بوسه زدن برخاک پای زاوراقاهم ثواب داره چه برسه به گوشه گوشه ی درودیوار
اگه بادیدن این عکساکبوتردلتون پرزد بزارین بره ولی یه سلام هم همراهش کنین باورداشته باشین که میرسه
ادامه عکساوعکساولباس های امیرعلی درادامه مطلب
اینجاهم دالی بازی میکنی
اول که کذاشتیمت غرمیزنه بعدش اصلا نمیای
فدای چشمات برم چی تورواینقدرمتوجه خودش کرده
اخرش بابایی گرفتت
خودت راه میرفتی ونمیگذاشتی بغلت کنیم
اینم امیرعلی ومهران پسرعمه اش
امیرعلی ومهران وعرفان وعمومهدی برده بودنت اب بخوری
نیستونابودکردی اون لیوانوولش کن
اینم اب خوردن اقاکه داره برنامه ریزی میکنه بریزتشون
اینم توی پارکینگ حرم
اینم عکس اون ترازویی که توی یکی ازمیدون های شهرگذاشتن
ایناهمه ازروزاول بود
روزدوم هم رفتیم خونه دوست بابای من اقای غیوروموحدکه اززمان سربازیشون توجبهه باهم اشناشدن والانم که بابای من 8ساله فوت کردن این رابطه هنوزبرقراره وسالی یکی دوباریااونامیان یامامیریم وادمای محشری ان فاصلشون باخونه عمه امیرعلی زیادنبودخونشون خیام شمالیه زودی رسیدیم وناهاررواونجابودیم اونجاامیرعلی یه دوست داشت علی جون نوه اوناست ونازنین جون ابجی علی اقا
شب اول رورفتیم خریدپاساژفردوسی نصفی ازخریداموکردم باقیش موندواسه فرداش که بادختردیگشون رفتیم وشوهری امیرعلی رونگه داشت ومنوراحت کرددیگه تموم شدخریدام یه لباسورفتم پاساژفردوسی عوضش کردم بعد رفتیم پاساژفردوسی خیابون خسروی که مارک تاپ لاین روبگیرم که گرفتم ورفتیم یکم دیگه خریدکردم وتماممممممممم پروژه خریدبسته شدمنوامیرعلی خریدکردیم ولی شوهری دیگه وقت نکردشبش رفتیم طرقبه جاتون خالی خلی خوش گذشت
حسابی ازخودت پذیرایی کردی وهمه چی خوردی
توی ماشین هم شمانازنین زهرانینای میکردین
صبحشم باشون خداحافظی کردیمورفتیم خونه خواهرشوهری داره توپ میخوره
میبینم لبش سبزه بله اثرات توپه
اینم لباسایی که واسه امیرعلی گرفتیم