ببخش دیرشدمامانی
سلام به پسرنازم
شرمندتم که اینقدردیر وبلاگتواپ کردم عزیزم
ببخش خیلی سرم شلوغ بود کلاسها امتحانات وفعلاهم
عروسک های نمدی که خیلی دوسشون داری وهرچیزی
که برات درست میکنم کلی ذوق میکنی
همچین مامان هنرمندی داری
خب بریم از25ماهگیت بگیم که خیلی وقته چیزی ننوشتم
داره کم کم یادم میره وبلاگ نویسی
اولین اتفاق این ماه که بد هم بود خوردن شمابه پله بود
وزخمی شدن لبت که برای همیشه جاش موند ومن هربارنگاش
میکنم اعصابم بهم میریزهوکلی غصه میخورم
به موهای ژولیدش نگاه نکنین دوتان لبات تاچندروزورم داشت
اینجاهم داری به همهی حیون هات باهم اب میدی شلوارتم خیس کردی فکرنکنین جیشههنوم لبت ورم داره
یکی ازدلایلی که کمترپست میزارم چون فسقلی من نمیذاره ازش عکس بگیرم تاگوشیومیبینه فرارمیکنه
اینجاهم ازم نون پنیرخواستی که نون سنگک داشتیم ببین چی شد
همچین رفته توحس
مگه شیطونک میزاری درس بخونم البته اینجا جزوه دوستموگرفته بودم داشتم مشق مینوشتم
اینجاداری صدای قلب خودتوگوش میدی