بیرون رفتن وگردش+اخرین روزشیرخوردن
بفرماییدادامه مطلب
جمعه یک شهریورتا9شهریور
این عکس شب اخریه که شیرمیخوردی
راه رفتن دوعشقم تومسیررود کوچولویی که فعلاخشک شده
اینم یه عکس خوشمل ازپدری وپسری
تمشک خوردنت که صورتتوهمچین ترش کرده بودی ولی هرچی باشه بازم عاشق چیزای ترشی مثل بابایی
این چه مدله
به به چه تمشک ترشی بازم میخوام
وباباحسنم که هرچی شمابگی نه نمیگه
تازه مشخصم میکنی که کدوموبکنه برات
اینم عکس خوشکل مامانی که اینقده نازواستاده
هرجاهم میخواستیم ردبشیم خودت ستومیاری پایین یه جادستت
تیغ درخت بهش خورده بود3چهارتاخط باریک افتاده اومدی میگی نقاشی نقاشی
کارت شده بودسیخ وچوب جمع کردن
اینم وقتی دراوج لوس کردن ونازکردن به سرمیبری وچشاتوبه یه جاخیره میکنی
اینم قایم موشک که مدام میگی مامانی نیسم
پیییییدااااااااااااااا
ازروچوبات پیدات میکنم موش موشی
قربون اون خنده های ریزریزت بشم
وتااخرمشغول چوب جمع کردن بودی
اینم شبی که بادایی علی (دایی من)ودایی رضاومامانی وخاله جون باباجون ومن رفتیم سرباغ چون دایی رضاوبابایی
هرشب میرن اونجامیخوابن تاوقتی که پسته هاروبفرویم وماهم پیش خاله نرگس ومامانی
اون شب ماهم رفتیم وتاساعت 1شب اونجابودیم واتیش روشن کردیم همونجاهم شام خوردیم شماهم
همش چراغ قوه دستت بودتادزداروبگیری
یه عالمه هم واسمون رقصیدی عروسک تازه توتاریکی هم دسته جمعی رفتیم به قول توبسته کندیم
واوردیم خوردیم (جای دوستان خالی)
بعدهم شاموالفرارواسه خواب اومدیم خونه واوناطبق معمول هرشب اونجاخوابیدن
پسته کوچولویه من اخه رنگ لباس خودتم که پسته ایه
بااین لباساانگاری رفتی سراب
دوتاجوجه گرفتم برات بس که دادزدی دودههههههههه
2روزبودن بعدبردمشون خونه مامانی پیش مرغ وخروسای اونا
فداش بشم میخوادبابابا جونش صحبت کنه که یه دفعه ای صدای دراومدباباباجونش اومدقبل اینکه زنگ بزنه سرش دادبزنه بیاااا
اینم همون ریحون هاو سبزی های کوچولوکه الان درخت شدن واسه خودشون