تموم شدن شیردهی ودلتنگی های من
سلام عزیزدلم همه ی وجودم
چطوربهت بگم که دلتنگتم پسرم
چطوربهت بگم که دلم لک زده واسه شیرخوردنت
چطورتونوشته هام بفهومونم بهت که همه ی زندگیم عمرم امیدم
هیچوقت بیشترازاین ازم دورنشی من تحمل دوری بیشترازاین روندارم
چه زودگذشت این روزهای زیباوقشنگ دلم واسه تک تک لحظه هاش تنگ
میشه وقتی بااولین جرعه اش چشمات خمارمیشد ومن میخواستم بخورمت
چطوریادم بره این بهترین روزایی که هرلحظه شیرخوردنت هزاربارقلقلکوخنده داشتیم باهم
چطوریادم بره اولین لحظه ای که بهت شیردادمومحوتماشای صورتت شدم عزیزم اگه اشکام بزاره
حرفاموواست بنویسم میگم برات ازحسم ازعلاقم ازعشقی که نسبت بهت دارم
اولین بارباهزاربسم الله شروع کردم که نکنه نتونم بهت درست شیربدم وتونگیری سینه رو
ولی توخیلی راحت ترازاونچیزی که من فکرمیکردم چیزی روکه توذاتت بودویادداشتی روشروع کردی
چه قدراین روزای اخرباعشقی صدبراربهت نگاه کردم ازهرلحظه اش استفاده کردم الهی فدات بشم پسرم
که میگی اوف شده پسرصبورم که بدون هیچچیزترسناکی ازبهترین وگواراترین چیززندگیت اینقدرراحت دل کندی
عزیزدل نکنه به همن راحتی هم ازوابستگیت به من کم کنی عشقم که من بدون توهیچم
خیلی سخت بود این مرحله ازرشدت جداکردنت واسه خواب اینقدربهم فشارنیاورد
پسرکم هرکسی واسه ازشیرگرفتن یه راهی پیشنهادداد صبرزردماژِیک
سیا وچسب سیاه وخیلی چیزاولی من
نخواستم روحیه لطیف پسرمو
بیشترازاین مکدرکنم راحت ترین راه روانتخاب کردم
نخواستم طعم شیرین ترین مزه زندگیتوبا یه چیزتلخ ازیادت ببرم فقط یه چسب زخم وتمامممممممممم
الهی فدای توپسرصبورم بادرکم برم من که فقط میگی اوف شده وبده وطرفش نمیای بااینکه دیگه همون چسب روهم کندم
ولی خودم اینقدردلم تنگ شده واسه شیردادنت هنوز9روزگذشته اگه بیشتربگذره چی
عزیدلم ازهمه ی مراحل زندگیت به همین راحتی عبورکن همه ی عمرم دلم یه ذره میشه وقتی مثل الان
صدای مک زدنت توخوابومیشنوم که عادت همیشگیته ازوقتی کوچیک بودی
خداروشکرکه واسه خوابیدنتم مشکل ندارم وطبق عادت همیشگیت بابوی لباسام میخوابی
همیشه دوسه تاازبلیزام دستته ومیری یه جادرازمیکشی بومیکنی ومک میزنی ومیخوابی
گریه ی زیادی ازت ندیدم پسرم به جزروزاول که اومدی تواتاق صبح زودوشیرمی خواستی که
گفتم اوف شده وزدی زیرگریه ویه باردیگه تاصبحش وتمام شایدبه برکت اسم حضرت علی اضغربوده
اخه من میخواستم پایان شیردهی روازیه روزخوب ویه مکان خوب شروع کنم که 15و25این ماه بودومیخوام بریم سفر
پس جمعه روانتخاب کردم که واسه مامثل روزعیدوازمرقدسیدمرتضی توراه واست انارگرفتم
وبعدازیه روزخوب که رفتیم گردش عصرش رفتیم اونجاسوره یاسین رومیخوندم وانارروهم دون میکردم
ودراین حین شماشیرخوردی وبعدازاتمام سوره روبرای حضرت علی اصغر فرستادم
واون اناردون شده روخوردی وشیرخواره ی کربلاتواین کارکمکم کرد
وشماوخودم اذیت نشدیم
خداروشکر فقط همین